شعرهای از نفس افتاده

شعر جدی را کسی می گوید که کارش شعر است. ادرسش شعر است و همینطوری کارش فرق می کند. من از سر غریزه می نویسم

شعرهای از نفس افتاده

شعر جدی را کسی می گوید که کارش شعر است. ادرسش شعر است و همینطوری کارش فرق می کند. من از سر غریزه می نویسم

خدا حافظ ...

 

برای رویایم که خیلی زود برگشت ...

 

تو باز می روی از من  دوباره تا اینجا
دلم بدون تو عادت کند ٬ حوا اینجا 


خدا خبر که چقدر  دل من آب شود
که غصه خانه ی خود را کند بپا اینجا 


همیشه منتظرم تا تو زود برگردی
چقدر زندگی سخت است بی شما اینجا 


***
تو رفته ی و بجایت بروی بالشتم
دو تار گیسوی خود کرده ی رها اینجا 


همیشه سهم من از عشق یادگاری هاست
که جات مانده ز تقدیر از قضا اینجا  

 

۸ و ۱۰ جنوری ۲۰۱۰/ بشکیک

نظرات 4 + ارسال نظر
رویا سه‌شنبه 22 دی‌ماه سال 1388 ساعت 05:21 ق.ظ

بدون تو چقدر روزگار زار و بد است
جهان بدون تو رویا جهنم ابد است

عشق نهایت خوشبختی است...

رهگذر پنج‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:53 ب.ظ

دلنشین و غمگین بود.

محمودجعفری جمعه 23 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:39 ب.ظ http://http://jafarimahmood.blogfa.com/

سلام! کجارفته ای که خبرت نیست . شعرت عالی است همیشه این چنین فراخ بال باشی!

دریاباری سه‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 02:21 ق.ظ http://www.dagh.blosky.com

دروغ را عجب راست بافته اید!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد