شعرهای از نفس افتاده

شعر جدی را کسی می گوید که کارش شعر است. ادرسش شعر است و همینطوری کارش فرق می کند. من از سر غریزه می نویسم

شعرهای از نفس افتاده

شعر جدی را کسی می گوید که کارش شعر است. ادرسش شعر است و همینطوری کارش فرق می کند. من از سر غریزه می نویسم

خدا حافظ ...

 

برای رویایم که خیلی زود برگشت ...

 

تو باز می روی از من  دوباره تا اینجا
دلم بدون تو عادت کند ٬ حوا اینجا 


خدا خبر که چقدر  دل من آب شود
که غصه خانه ی خود را کند بپا اینجا 


همیشه منتظرم تا تو زود برگردی
چقدر زندگی سخت است بی شما اینجا 


***
تو رفته ی و بجایت بروی بالشتم
دو تار گیسوی خود کرده ی رها اینجا 


همیشه سهم من از عشق یادگاری هاست
که جات مانده ز تقدیر از قضا اینجا  

 

۸ و ۱۰ جنوری ۲۰۱۰/ بشکیک